اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یادسته بندی سایت
محبوب ترین ها
پرفروش ترین ها
پر فروش ترین های فورکیا
پر بازدید ترین های فورکیا
برچسب های مهم
پیوند ها
کتاب سبز - قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 2
خاطره ای از جنگ توجه: اين متن هيچ شوخي ندارد و موقع خوندن اصلاً من را جلوي خودتان تصور نكنيد. در اينجا جا دارد كه يادي بكنيم از همهي كساني كه در پشت جبهههاي جنگ به اندازهي سربازان زحمت كشيدند. داستان زير ورق پارهايست از تومار بزرگ رشادتها و فداكاريهاي مردان ايران عليه ظلم، حاوي دو روز از خاطرات پدرم در اهواز به خط خودش. تلخي اين خاطرات به قدري است كه نه پدرم تا به حال در مورد آن صحبت كرده و نه من در مورد اين چند صفحه از او سؤال كردم. قصد من از آوردن اين داستان اين بود كه شما بدانيد قبليها به چه قيمتي از اين مملكت دفاع كردند و با چه اميدي ما را بزرگ كردند و جان چند نفر در همين راه ترقي ما از دست رفته. به اميد روزي كه ما بتوانيم مانند پدرانمان به ميهنمان خدمت كنيم تا جواب زحمتهاي آنها را داده باشيم: ساعت پنج صبح روز جمعه پنجم ديماه شصت و پنج است. با تمام خستگي خوابم نمي برد. چشمهايم را روي هم ميگذارم و وقايع روز و شب گذشته از جلوي چشمانم مي گذرد. روز پنجشنبه بود كه خبر شروع عمليات كربلاي چهار در جبهههاي جنوب و محورهاي فاو-بصره و ام الرساي از راديو پخش شد. درشهر اهواز چند بار آژير قرمز زدند و از كليهي افرادي كه داوطلب كمك به بيمارستانها هستند دعوت به كمك گرديد. نزديك ظهر با يكي از دوستان سري به شهر زديم. خلوت بود تنها صداي آژير آمبولانسها يك لحظه قطع نميشد. تنها محلهاي شلوغ، بيمارستانها و چهارراه نادر بود. سازمان انتقال خون سر چهارراه يك كاروان زده بود و با بلندگو جماعت را به دادن خون فرا ميخواند. به اتفاق دوستم بدرون كاروان رفتيم و دقيقهاي بعد كيسهاي را ديدم كه از خونم پر شده. در خود احساس كرخي ميكردم. ليوان شربت را سر كشيديم و بيرون زديم. ضدهواييها كار ميكردند به اداره
قسمتی از محتوی متن پروژه میباشد که به صورت نمونه ، بعد از پرداخت آنلاین در جزوه باز آنی فایل را دانلود نمایید .
« پرداخت آنلاین و دانلود در قسمت پایین »
مبلغ قابل پرداخت 2,000 تومان